گفتار جالب شيخ محمد عبده در مقدمه شرح نهجالبلاغه
از اينرو کتاب مستطاب «نهجالبلاغه» را وسيلهاي براي تسليت روح و چارهاي براي برطرف ساختن اندوههاي خويش يافتم- بدينگونه بعضي از صفحات آن را تصفح نمودم و جملههائي چند از عبارات آن را از قسمتهاي مختلف و موارد پراکنده، مورد دقت و تامل قرار دادم. در طي مطالعه آن خيال ميکردم جنگهائي اتفاق افتاده، و تاراجهائي به وقوع پيوسته، و اين فکر برايم پديد آمد که بلاغت را دولت و نيروئي، و فصاحت را صولت و سطوتي است، و اوهام (کساني که دربارهي نهجالبلاغه ترديد کردهاند) مشوب، و ترديد آنها چيزي جز فسق و پليدي نيست. انديشيدم که انبوه سپاه خطابهها با شمشيرهاي برنده، در [صفحه 25] صفهاي منظم خود با نظم و ترتيب خاصي به حالت دفاع ايستادهاند، و هر گونه شک و شبههاي را برطرف ميسازند و دلهاي آشفته را آرام ميکنند، و بدينگونه وسوسههاي پليد شکست خورده و خاطرههاي سوء نابود ميگردد. آري هميشه پيروزي با حق و شکست و نابودي از آن باطل است، و شک و ترديد خمود و خاموش ميشود. از اين مطالعات به يقين دانستم که مدبر اين دولت قهرمان اين صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پيروزمند آن: اميرالمومنين صرفنظر ميکردم و به قسمت ديگر ميپرداختم، کاملا تغيير موضوع و مطلب تازهاي را احساس ميکردم. گاهي خود را در عالمي بسيار بزرگ از معاني بلند و موضوعات عالي ميديدم، که با زينتهاي عبارات زيبا آراسته شده و به گرد نفوس پاکيزه دور زده، و به طرف دلهاي روشن روي آورده است، تا راه راست را به آنها بنماياند و به خواستهايش رهبري کند، و با مرکب فضل و کمال از لغزشگاهها باز دارد زماني هم ميديديم که جملهها مبهم و سرپيچيده پرده از روي خشمآلود خود برداشته، و دندانهاي خود را به من نشان ميدهد، و گاهي ارواحي را در قيافه پلنگهاي درنده، يا چنگالهاي شاهينها را ميديدم که آماده حمله است، سپس به نظرم ميآمد که با يک حملهي ناگهاني دلهاي هواپرست و افکار واهي (کساني را که دربارهي انتساب نهجالبلاغه به علي عليهالسلام شک و شبهه کردهاند) دريدند، و افکار فاسده و خيالات باطله را به کلي از ميان بردند!!) در جاي ديگر مشاهده ميکردم که عقلي نوراني که شباهت به مخلوق جسماني نداشت، از اين موکب الهي جدا شده، و خود را به روح انسان ميچسباند، سپس او را از پردههاي طبيعت جدا ساخته و به سوي ملکوت اعلا بالا ميبرد، و به جايگاهي پرنور راهنمائي ميکند، و از آن پس شوائب اوهام ماده را رها کرده، در کاخهاي مقدسي ساکن ميگرداند. بسيار اتفاق ميافتاد که گويا ميشنيدم خطيبي بزرگ با سخنان حکيمانه خود، زمامداران امور مردم را مخاطب ساخته و با صدائي رسا، کارهائي شايسته و نيک را به آنها نشان ميدهد، و به موارد آلودهي شک و ترديد آشنا ميسازد، و از لغزشگاهها برحذر ميدارد، و به جزئيات سياست، ارشاد ميکند، و به راههاي صحيح زندگي هدايت مينمايد. [صفحه 26] تا آنجا که آنان را به مقام عالي رياست نشانده، و با ارائهي طريق و حسن تدبير، و رمز مملکتداري، به مقام عالي دنيوي بالا ميبرد. اين کتاب باعظمت (نهجالبلاغه) همان است که سيدشريف رضي رحمه الله از سخنان پيشواي بزرگ مسلمانان و مولاي ما اميرالمومنين علي بن ابيطالب «کرم الله وجهه» از ميان بيانات پراکنده آن حضرت گرد آورده و با اين اسم (نهجالبلاغه) موسوم گردانيده است. به حقيقت ميگويم من اسمي را که به بهترين وجه دلالت بر مسمي و هدف اين کتاب گرانقدر کند، از «نهجالبلاغه» بهتر سراغ ندارم. من قادر نيستم اين کتاب پر ارج را بيشتر از آنچه از نامش برميآيد، تعريف و توصيف کنم، و در بيان مزاياي آن بالاتر از آنچه سيدرضي مولف اين کتاب در مقدمهي آن[3] آورده است، چيزي بياورم. اگر قضاوت وجدان و حکم فطرت انساني ملزم نميساخت که از شخص نيکوکار نسبت به کار نيکش قدرداني و سپاسگزاري شود، هرگز احتياجي به تمهيد اين مقدمه، و آوردن اين بينه نداشتم. زيرا آنچه «نهجالبلاغه» در بردارد از فنون فصاحت و قوانين بلاغت که مخصوص به آنست، بهترين معروف است. مخصوصا که «نهجالبلاغه» از آوردن هيچ موضوعي از مقاصد سخن فروگذار نکرده و از هر گذرگاه فکر و انديشه گذشته است...»
علامه نامي شيخ محمد عبده مرجع تقليد مصر و مصلح ديني آن کشور در مقدمه شرح خود بر نهجالبلاغه[1] بعد از تفکر و تدبر و بررسي درباره اين کتاب باعظمت، اعجاب خود را نسبت به مقصد عالي «نهجالبلاغه» اين چنين بيان ميکند: بر حسب تقدير و به طور تصادف با کتاب «نهجالبلاغه» آشنا شدم اين برخورد و تصادف در وقتي بود که دچار دگرگوني و تشويش خاطر و افسردگي شده و از کارهايم بازمانده بودم.[2].
صفحه 25، 26.