پيكار دائمي حق و باطل











پيکار دائمي حق و باطل



تاريخ بشريت با حوادث گوناگون و کش و قوسهاي بسيار خود، همواره صحنه ي نبرد دائمي نيروهاي حق و باطل بوده است. نبرد بي اماني که از ريارويي حق و باطل و خير و شر و درست و نادرست منشاء گرفته و اينک نيز ادامه دارد.

درست است که حق و باطل دو مفهوم انتزاعي و قرار دادي است و معيارهاي آن در بيشنهاي مختلف و مکتبهاي فکري گوناگون تفاوت مي کند اما به هر حال با توجه به مستقلات عقلي و معيارها و ضابطه هاي مشترکي که نوع انسانها به سائقه ي عقل و فطرت آنها را مي پذيرند مي توان در مفهوم حق و باطل به نحوي به توافق رسيد، و اگر چنين توافقي دست نداد واضح است که منظور ما از حق و باطل در اين بحث مفهومهاي تعريف شده در مکتب انبياي الهي است که معيارهاي خاص خود را دارد.

در هر حال حق و باطل يا خير و شر در طول تاريخ همواره روي در روي هم بوده و هر کدام طرفداران و مبلغاني داشته اند و بسياري از درگيري ها و جنگها در اثر تضاد ميان حق و باطل رخ داده که گاهي به پيروزي آن و گاهي به پيروزي اين انجاميده است.

اميرالمومنين (ع) اين حقيقت را با ظرافت خاصي بيان مي کند و حاکميت متناوب حق

[صفحه 56]

و باطل را در قرون و اعصار خاطرنشان مي سازد و بخصوص اين مطلب اميدوار کننده را متذکر مي شود که هرچند طرفداران حق اندک باشند بازهم احتمال پيروزي آنان بر اهل باطل بعيد نيست.

حق و باطل و لکل اهل فلئن امر الباطل لقديما فعل و لئن قل الحق فلربها و لعل و لقلما ادبر شئي فاقبل.[1] .

حقي است و باطلي و براي هر کدام اهلي است پس هرگاه باطل حکومت کند از ديرباز اين اتفاق افتاده است و اگر حق کاستي گيرد احتمال آن مي رود. بسيار کم اتفاق مي افتد که چيزي که رفته است بازگردد.

در بيان ديگري طرفداران حق را مخاطب قرار مي دهد و از آنها مي خواهد که هرگز از اين جهت که احيانا در اقليت قرار دارند و از امکانات کمتري برخوردارند، وحشت نکنند و دچار ياس و دلتنگي نشوند. اين مساله وحشت آور است که انسان در راه باطل گام بردارد:

ايهاالناس لاتستوحشوا في طريق الحق لقله اهله[2] .

اي مردم در طريق حق به دليل کمي طرفداران آن وحشت نکنيد.

لايونسنک الا الحق و لا يوحشنک الا الباطل.[3] .

جز حق چيزي مايه ي انس تو نباشد و جز باطل چيزي تو را به وحشت نيندازد.

از اين سخنان امام چنين برمي آيد که کثرت يا قلت طرفداران و هواخواهان يک فکر و مکتب نمي تواند ضابطه اي براي درستي و نادرستي آن باشد و چنان نيست که اگر اکثريتي خواستار چيزي شدند و به دنبال هدفي رفتند، الزاما حق با آنها است و اقليت به راه خطا مي روند. بلکه برعکس ممکن است اقليتي با آگاهي خاصي هدفي را دنبال کنند

[صفحه 57]

که حق است و خير و صلاح با آن مطابقت مي کند. بنابراين نه انبوهي جمعيت نشانه حقانيت است و نه کم بودن طرفدار دليل تباهي و فساد است. اريک فروم درباره سلامت جامعه به درستي گفته است:

«آنچه طرز تفکر يک جامعه را به بيراهه مي کشاند تاييد عمومي افکار و تصورهاي آنان است. مردم ساده لوح تصور مي کنند که شرکت اکثريت مردم در يک فکر يا احساس، دليل ارزشمند بودن آن است و جز آن حقيقت ديگري در ميان نيست. اين تاييد هيچ گونه مبناي منطقي اي براي سلامت روان ندارد. همان طور که ممکن است دو فنر داراي يک فکر نادرست مشترک باشند، امکان دارد که ميليونها نفر نيز در داشتن يک فکر نادرست شريک باشند.»[4] .

واقعيت اين است که در تمام زمانها طرفداران حق در اقليت بوده اند ولي هواخواهان باطل جمعيت بيشتري داشته ان و اين در حالي است که انسان بر اساس فطرت پاک خود حق را دوست مي دارد و باطل را طرد مي کند پس چگونه انسان برخلاف ميل فطري و ذاتي خود گام برمي دارد و بيشتر به سوي شر و فساد کشيده مي شود و باطل را انتخاب مي کند؟

با استفاده از بيانات امام در نهج البلاغه، به اين سوال مي توان به دو گونه پاسخ داد:

الف - باطل هرگز خود را بي پرده و عريان نشان نمي دهد بلکه هميشه در پوششي از حق و با چهره اي موجه و معصوم جلوه مي کند و آنچه از باطل عرضه مي شود در واقع باطل صرف نيست بلکه آميزه اي از حق و باطل است که فريبکارانه ارائه شده و رونق بازار يافته است.

امام اين حقيقت بلند را با بياني که خاص خود اوست چنين فرموده است: فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو ان الحق خلص من لبس البال انقطعت عنه السن المعاندين و لکن يوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنا لک يستولي الشيطان علي اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني.[5] .

[صفحه 58]

اگر باطل به طور کامل از حق جداگردد براي آنها که در جستجوي حق هستند پوشيده نمي ماند و اگر حق از پوشش باطل خلاص شود، زبان معاندان از آن قطع مي گردد ولي قسمتي از اين و قسمتي از آن را مي گيرند و به هم مي آميزند. اينجاست که شيطان بر دوستان خود غلبه مي کند و تنها کساني که مورد رحمت خداوند قرار گرفته اند نجات پيدا مي کنند.

بدين سان آميختگي حق با باطل و خدعه و نيرنگ به کار گرفته شده در اين شگرد ماهرانه، باطل را قابل عرضه مي کند و سبب مي شود که جمعيت به سوي آن جلب شوند. در چنين شرايطي وظيفه حق پرستان اين است که با موشکاي حق را از باطل جداسازند تا مردم چهره ي کريه باطل را بي نقاب و عريان تماشا کنند و از آن دوري جويند. اين کاري است که اميرالمومنين (ع) آن را انجام مي دهد:

و ايم الله لابقرن الباطل حتي اخرج الحق من خاصرته.[6] .

به خدا سوگند شکم باطل را مي شکافتم تا حق را از درون آن خارج سازم.

فلا نقبن الباطل حتي يخرج الحق من جنبه.[7] .

باطل را مي شکافيم تا حق از درون آن خارج شود.

به عقيده ي امام يکي از هدفهاي بعثت و رسالت انبياء نيز همين است. آنها با تلاشهاي پيگير و رهنمودهاي روشنگرانه ي خود حق را بوضوح نشان دادند و در نتيجه نيروهاي باطل سرکوب شدند و هيبت گمراهان از بين رفت. امام در توصيف پيامبر گرامي اسلام (ص) و در مقام بيان ماموريتهاي آن بزرگوار مي فرمايد:

و المعلن الحق بالحق و الدافع جيشات الاباطيل و الدامغ صولات الاضاليل.[8] .

[صفحه 59]

او کسي است که حق را به حق آشکار کرد و لشکرهاي باطل را دفع نمود و صولت گمراهان را درهم شکست.

ب - طرفداري از حق و التزام به آن دشوار است زيرا اين کار براي انسان تعهدهايي به وجود مي آورد که با نفس راحت طلب انسان سازگاري ندارد. اما باطل چنان نيست. اهل باطل هيچ گونه تعهد و مسئوليتي براي خود نمي بينند، آنان عنان نفس را رها کرده اند و در اعمال شهوتها و جاه طلبي ها براي خود محدوديتي قايل نيستند. اگر آدميزاد، ارزشها و اصالتهاي انساني را کنار بگذارد و زندگي حيواني را برگزيند، طرفداري از حق براي او دشوار خواهد بود. بنابراين يکي ديگر از علل کثرت پيروان باطل و قلت پيروان حق، دشواري طرفداري از حق و آساني طرفداري از باطل است. امام ضمن بيان اين حقيقت، تحمل آن دشواري را شيرين و گوارا و برخورداري از اين آساني را دردآور و مشکل آفرين مي داند:

ان الحق ثقيل مريئي و الباطل خفيف و بيئي.[9] .

همانا حق، سنگين اما گواراست و باطل سبک اما بلاخيز و مرگ آور است.

طبق اين بيان، باطل هرچند هم آسان و فريبنده باشد عاقبت خوشي ندارد و سرانجام از بين خواهد رفت و همانند باتلاقي متعفن و بيماري زا و آلوده است ولي حق با همه دشواريها چون مطابق با اساس خلقت است گوارا و پابرجاست. به تعبير قرآن، باطل مانند کف روي آب است که بالاخره هيچ و پوچ خواهد شد و حق مانند باران رحمتي است که در زمين فرومي رود و مردم از آن برخوردار مي شوند.[10] .

همانا حق، سنگين اما گواراست و باطل سبک اما بلاخيز و مرگ آور است.

طبق اين بيان، باطل هرچند هم آسان و فريبنده باشد عاقبت خوشي ندارد و سرانجام از بين خواهد رفت و همانند باتلاقي متعفن و بيماري زا و آلوده است ولي حق با همه دشواريها چون مطابق با اساس خلقت است گوارا و پابرجاست. به تعبير قرآن، باطل مانند کف روي آب است که بالاخره هيچ و پوچ خواهد شد و حق مانند باران رحمتي استکه در زمين فرومي رود و مرحوم از آن برخوردار مي شوند.[11] .

و سخن آخر:

من صارع الحق صرعه.[12] .

آن کس که با حق دربيفتد، زمين مي خورد.

[صفحه 60]



صفحه 56، 57، 58، 59، 60.





  1. نهج البلاغه، خطبه ي 16.
  2. نهج البلاغه، خطبه ي 201.
  3. نهج البلاغه، خطبه ي 130.
  4. اريک فروم، جامعه سالم، ترجمه ي اکبر تبريزي، ص 30.
  5. نهج البلاغه، خطبه ي 50.
  6. نهج البلاغه، خطبه ي 104.
  7. نهج البلاغه، خطبه ي33.
  8. نهج البلاغه، خطبه ي 72.
  9. نهج البلاغه، حکمت 376.
  10. رجوع شود به: سوره رعد، آيه 17.
  11. رجوع شود به: سوره رعد، آيه 17.
  12. نهج البلاغه، حکمت 408.