تعريف کلي مديريت
[صفحه 37] تعاريف مديريت عبارتند از: 1- مديريت يعني کنترل عناصر مسئول و زير دست، به طوري که تلاشهاي آنان در تحقق اهداف تشکيلات هماهنگ شود. (آرتارنن بوم 1961) 2- مديريت در حقيقت عبارت است از اتخاذ تصميم براي پيشبرد امور. بنابراين مديريت يعني اخذ اطلاعات و تنظيم آنها به منظور انجام دادن اعمال لازم سازماني. (جي. دبليو. فورستر 1962) 3- مديريت عبارت است از کنترل عمليات سازمان، به طوري که بتوان در جهت تحقق اهداف سازمان به گونهاي موثرتر و با صرفهجويي کافي گام برداشت. (آي. فيلپر 1970) 4- مديريت فرايندي است که به وسيله آن فعاليتهاي فردي و گروهي در جهت هدفهاي مشترک، همسو و هماهنگ ميشود. (ج. اچ. دانلي 1971) 5- مديريت عبارت است از ايجاد يک محيط موثر براي افرادي که در گروههاي رسمي سازماني تلاش ميکنند تا آنان بتوانند در جهت تحقق هدفهاي سازماني تلاش کنند. (و. دانل 1972) 6- مديريت در واقع عبارت است از هماهنگي منابع انساني و مادي، در جهت تحقق و تکميل هدفهاي سازمان. (و. دانل 1974) 7- مديريت يعني هماهنگي همهي امکانات و منابع از طريق برنامهريزي، سازمان دهي، هدايت و نظارت، به طوري که هدفهاي مشخص تحقق پذيرد. (دل سيسک 1974)[1]. 8- مديريت يعني، کار کردن با افراد و به وسيله افراد و گروهها براي تحقق هدفهاي سازماني. (علي علاقه بند، مديريت رفتار سازماني) [صفحه 38] 9- مديريت يعني کار کردن با مردم (همراهي و هماهنگي داشتن)، ميان مردم (عضويت داشتن)، براي مردم (خادم بودن) و به خاطر خدا (هدف داشتن). (سيد محمد مير کمالي، رهبري و مديريت آموزشي) 10- مديريت انسانها و رهبري آنها عبارت است از فن بهتر بسيج کردن و سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر کنترل کردن نيروهاي انساني و به کار بردن آنها. (استاد شهيد مرتضي مطهري، به نقل از کتاب نگرشي بر مديريت اسلامي سيد رضا تقوي دامغاني) «برخي معتقدند 15 درصد رفتار مديران در امور مديريت، به علم روانشناسي مرتبط است. زيرا حدود 10 درصد دقت و انرژي آنها در ارتباط با نيروي کار صرف ميشود. روانشناسي به معني مطالعه علمي رفتار و فرايندهاي ذهني موجود زنده است و ارتباط مديران و کارکنان هميشه بر خوردي روانشناسانه و دوطرفه است. بنابراين فقدان يا فقر آموزشي در زمينه روانشناسي و کاربرد آن در اين ارتباط ميتواند بسيار پر اهميت و موثر باشد. مديري که با مفاهيم و کاربرد روانشناسي در کار آشنا نباشد، اهميت روحيهي کارکنان و رضايت شغلي آنها را در محيط کار نميداند، وظايف و مسئوليتهاي آنها را درک نميکند و از شيوههايي بهره ميگيرد که ثمرهي آن شيوههاي قديمي، توليد کار کمتر و ايجاد فضاي رواني نامناسب در سازمان خواهد بود. «کرت لوين » در زمينه ميزان توليد و رابطهاش با شيوه رهبري و مديريت، بررسي هايي را در سه نوع مديريت (آمرانه، مشارکتي، عدم مداخله) انجام داده است.
به طور خلاصه و به طور کلي ميتوان گفت هنر و علم هدايت و هماهنگ کردن کوشش انسانها و به کارگيري اين تلاش در جهت نيل به اهداف سازمان را مديريت ميگويند. بايد توجه کرد که بين علماي مديريت در ارايه تعريفي از مديريت اختلاف نظر جدي وجود دارد. اين تعاريف بر مبناي مفروضات متفاوتي ارايه ميشوند. معروفترين مبنا براي بيان اين تعريف، بيان وظيفههاي اصلي مدير است. مشهورترين
صفحه 37، 38.